کلاه

by امید

آن روز وقتی کلاهم داشت گم می شد … تصمیم خودم را گرفتم … په پسرکی که داشت کلاهم را گم می کرد گلوله برفی زدم … ولی سرش را دزدید … گلوله روی زنگ آیفون خانه ای نشست … و من فهمیدم که اگر کلاهم را گم نکنم کتک خواهم خورد …

پ ن :‌نظر دوم پست قبل … ترسوندم … این مثل اون شعری بود که … خودتی ؟