سودا زده دوم

by امید

گفتم : من هیچ وقت عاشق نشدم ، در جواب گفت : ولی من آره ، بیست و دو سال برای شما گریه کردم …

دنبال یک راه فرار می گشتم ، گفتم : شاید میتونستیم زوج خوشبختی باشیم …

گفت : کار بدی می کنید که الان به من میگید چون دیگه به هیچ دردی نمی خوره …

موقع خروج از خانه خیلی طبیعی به من گفت : شاید باور نکنید ولی شکر خدا هنوز باکره هستم …

پ ن : ندارد عزیزم … ندارد …

پ ن : …