تلخند

by امید

شدم ام دور باطل ، این را یقین دارم . می نشینم اینجا و به چرندیات توی مانیتور نگاه می کنم ، فقط همین . حوصله ام که سر رفت تازه یاد قهوه سرد شده روی میز می افتم . باورش برای خودم هم کمی سخت است که چرا آنقدر مانده تا سرد شود …

حوصله کار کردن درست و حسابی هم ندارم ، کلی کار نصفه و نیمه و کدهای ناقص ، حواسم جمع نمی شود …

دلم ولی برای نوشتن تنگ شده بود ، دچار خود حذفی شده ام به گمانم …

پ ن : یک جایش می لنگد …

پ ن : …