زمزمه

صدای زمزمه ی صبحت های دو نقر اینجا می پیچد … همان باقی مانده تمرکزم را هم ازم می گیرند … با دو دست گوش هایم را می گیرم و سعی می کنم ته مانده کلمات را هم دار بزنم … دیگر به کار نمی آیند … قهوه را پر از قند می کنم ، تا […]