مرجوعی ۲

by امید

چمان شده معلوم نیست که دوباره این مدلی هایمان گل کرده ، که اگر هم خوشتان نمی آید برایم فرقی نمی کند ، که به رسم همیشه نمی نویسم برای تو که بایی و بخوانی ، که نیا ، که نخوان …

این تنهایی هایمان در دانشگاه فرست خوبی به من و خودم می دهد تا کمی بیشتر از آن خیلی ، فکر کنیم و به مسخره بازی های این دنیا بخندیم ، که آری که تو هم از ما نبودی ، که این را از روی اول به همه تان گفتیم و گوش نکردید ، که از ما نیستید ، که با ما نیستید …

جالبیش اینجاست برایمان که طلبی هم نکردیم ، که نخواستیم ، نه روحتان را ، نه تنتان را ، و نه حتی وجودتان را ، که کمی روراست باشید مارا بس ، که نبودید ، که نشدید ، که از ما نبودید ، که اصلا با ما نبودید … دلمان وسوسه می شود گاهی که برداریم این رابط ارتباط جمعی را و روی عکستان اشاره کنیم و منتظر بوق تلفن شویم ، که نه ، نمی کنیم ، که چرا ما باید این کار را بکنیم ، وقتی قرار باشد دلما تنگ شود و دل شما گشاد ، ترجیح می دهیم نشود …

روز به روز که خواننده های اینجا کم و کمتر می شود ، احساس راحتی بیشتری می کنیم ، که تنها من و خودم هستیم که این اراجیف را می خوانیم ، که در دل کوه غرور ، قلعه ای از فولاد بنا کردیم ، که فاتح نداشت ، ولی راستش را بخواهید همیشه می شود با چشمانمان خیلی چیزها را تازه کرد ، که با گر گرفتن های دستانمان ، دستهایتان را گرم کردیم ، که در چشمانمان غرق شدید و با چشمان ما ، رنگ ها را شناختید ، حالا گیریم ما هم کمی خیسش کردیم ، به کدامتان بر می خورد ، که اصلا اهمیتی ندارد …

راستی ، نه خسته ایم و نه دل شکسته ، که ما با این غرورمان ، که تنها ۳ بار زیر پا گذاشتیمش ، که آینه را مخاطب می گیریم و می گوییم : ای آنکه در آینه ای ، اسم من از یاد تو رفت … که عروسکی شده ایم ، با نگاهی مات ، که رسما داریم امشب ستار را به ف/اک می دهیم ، خب حق بدهید آدم خسته می شود از اینکه هر کسی می آید و سهم خودش را از ما میگیرد و می رود ، که گور پدر امید …

پ ن : هر کدوم یک جور …