مردنم

در مورد آن قسمت مردنم در سرنوشت شکی نداشتم ، قبولش کرده بودم … اینکه می دانستم کمین کرده پشت آن پیچ و منتظر کشتنم ایستاده بود خیالم را راحت می کرد … کارم دیگر تمام بود . بی حسرت به مردنم فکر می کردم . دیگر وقتش بود که آن چند قدم آخر را […]