ورق زندگی

دلمان برای این پنج تایی نوشتن هایمان هم تنگ شده بود ، دیشب کنار استخر که خوابیده بودیم ، زد به سرمان که دوباره از این اراجیف سر هم کنیم … یکم : حکم دلم را ، بریدی عزیزم … دوم : حاکم ، حکم دلم را هم ، برید … سوم : گور پدر […]