شهریار
by امید
بالای پله های بام کرج دیگه داره خاطره ساز میشه …
امشب با پسری که جای برادر نداشتمه … اون بالا … کلی اشک رفت …
از در و دیوار گفتیم … شنیدیم آهنگ هایی که خاطرات نحسی رو زنده می کنن …
خاطرات مزخرفی که هیچ کدوم نمی خواهیم و نمیتونیم دل بکنیم …
آخرش هم عاشق اون اشک گوشه چشمش موندم …
خیلی مرد ه … خیلی …
پ ن : دوست دارم که باشم … تو باور تو یک مرد …
خب ظاهرن الان من وایساده بودم که تا آپ کردی بپرم بیام کامنت بذارم و بعد برم سرم را بذارم رو بالشت و بخوابم :دی
خونه ی خودتونه آقا.. هر وقت دلتون خواست تشریف بیارید و کامنت بذارید. تو این دوره زمونه ای که همه شکایت دارند از کامنتدونی بلاگر، خدایا شکر شما در این زمینه تا حال شکایتی نداشته اید :دی
مرد که گریه نمیکنه…
امام نمیدونم چیچی (ره)
بله…گریه میکنه…
khov yekiam va3 man benevis khov ghaso0dim shod alan!!:((:((:((((