شهریار

by امید

بالای پله های بام کرج دیگه داره خاطره ساز میشه …

امشب با پسری که جای برادر نداشتمه … اون بالا … کلی اشک رفت …

از در و دیوار گفتیم … شنیدیم آهنگ هایی که خاطرات نحسی رو زنده می کنن …

خاطرات مزخرفی که هیچ کدوم نمی خواهیم و نمیتونیم دل بکنیم …

آخرش هم عاشق اون اشک گوشه چشمش موندم …

خیلی مرد ه … خیلی …

پ ن : دوست دارم که باشم … تو باور تو یک مرد …