ملاقات

by امید

صدایتان به پاگرد دوم نرسیده بود هنوز ، که من پله ها را مردم …

پرسیدید : آوازهایت خونی بود ؟ و من جوابی نداشتم …

واقعیتیست …  مست که خورده باشم ، حرف هایم کفر می شود …

پ ن : یاد ندارم از کجا …

پ ن : …