مرسی میر حسین …

by امید

دیوار نوشته : گر حتی هیچ دلیلی برای رأی دادن به شما نداشته باشم همین یک دلیل برای رأی ندادن به رقیب شما و رأی دادن به شما برای من به امید کمتر کردن رنجها و هزینه هایم کافیست . همین نمایش حیرت انگیز یک دیکتاتور تشنه قدرت مرا که از سیاست بیزارم به پای صندوقهای رأی می کشاند .. می دانم که پرونده شما هم مصون از خطا و اشتباه نبوده .. زمان کودکیم بوده و نخست وزیری شما .. اما دیده ام و شنیده ام و تحلیل کرده ام و مقایسه می کنم ..  من تغییر را همانطور که در رفتار و گفتار و تفکر شما امشب دیدم ، امیدوارم که در رفتار و گفتار و تفکر دولت آینده هم ببینم .. من همسر شما را دوست دارم .. کسی که عاشق علم و هنر است .. همانطور که من هم هستم .. امیدوارم امید سبز مرا تا پایان سبز نگاه دارید .. شما به حمایت من و امثال من بیش ازحمایت ” پدر خوانده های قدرت و ثروت ” نیاز دارید .. شما باهوشید .. می فهمید که من چه می گویم .. لطفاً این را به خاطر بسپارید و هرگز فراموش نکنید .

ترشیده : وقتی گوشه لبهایتان به نشانه تحقیر تمام آنچه پیش از شما در این کشور انجام شده، پایین می رفت و پره های بینی تان می لرزید و بی پروا صحبت می کردید، آیا یک لحظه فکر نکردید اگر کسانی مثل هاشمی رفسنجانی برای به ثمر رسیدن این انقلاب، زندان و شکنجه را تحمل نمی کردند، امروز اصلا رییس جمهوری مثل احمدی نژاد وجود نداشت تا بخواهد در مناظره با شخصیتی آرام وموقر مثل موسوی که او هم گوشه ای از تاریخ این انقلاب است، شرکت کند و چون پرونده ای علیه خودش ندارد بخواهد تمام وقت برنامه را صرف متهم کردن حامیان ایشان کند و هیجان زده، عکس همسر او را بیرون بکشد که متهم است به این که زیادی استعداد داشته!؟
شما که از موسوی می خواهید سخنانش در مورد اطرافیانتان را در دیوان عدالت کشوری مطرح کند، چرا خودتان به عنوان رییس جمهور، این همه زمین خوار و رانت خواری را که ادعا کردید، به دادگاه نکشاندید؟ چرا این حرف ها را برای مناظره انتخاباتی نگه داشتید و تا وقتی قدرت داشتید ازآن برای کوتاه کردن دست این افراد از بیت المال استفاده نکردید؟ من متهم هستم به این که هنوز رفسنجانی را بزرگترین سیاستمدار کشورم می دانم و یادم نمی رود که وقتی روبه روی خبرگزاری های بزرگ دنیا در مبل فاخرش لم می داد و سوالاتشان را از موضع قدرت پاسخ می گفت، به ایرانی بودن خودم می بالیدم! من متهمم به این که عاشق لبخند و صداقت چشمهای خاتمی شدم و به او اعتماد کردم و هرگز، حتی در اوج بحران های اجتماعی سیاسی آن دوران، ازاین اعتماد پشیمان نشدم. من متهمم به این که آن افتخار و غروری را که شما ادعا کردید به ما مردم ارزانی داشته اید در خودم پیدا نمی کنم. من از این که آن ملوان زن انگلیسی بعد از بازگشت به کشورش، به جای اظهار خوشحالی و تشکر از شما که آزادش کردید، روسری را که در ایران به او داده بودند تا سرش کند، مثل دستمال آلوده ای روبه روی دوربین خبرنگاران نگه داشت و مسخره مان کرد، احساس غرور نکردم. من از این که شما به جای آن که بی سرو صدا به ادارات مسوول در شهرستان ها سر بزنید، همه را خبر می کنید تا ادارات و مدارس را برای استقبالتان تعطیل کنند خوشم نمی آید. باور کنید وقتی گفتید مردم ما نشاط دارند خنده ام گرفت، چون مدت هاست که به عنوان یک جوان نشاطی در خود احساس نکرده ام.

پ ن : حتی اگر رئیس جمهر نشی باز هم طرفدارتم …

پ ن : مرسی میر حسین …