همخوابه
by امید
امشب دوباره می خواست همخوابه ام باشد … ماه را می گویم …
دوباره آمده بود ، درست پشت پنجره ام ، که از لای این حفاط های آهنی رد شود …
من اما ، تنها تشکر کردم … به خاطر نبودنش …
پ ن : تا تمامی من را رفت …
امشب دوباره می خواست همخوابه ام باشد … ماه را می گویم …
دوباره آمده بود ، درست پشت پنجره ام ، که از لای این حفاط های آهنی رد شود …
من اما ، تنها تشکر کردم … به خاطر نبودنش …
پ ن : تا تمامی من را رفت …